زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید آه ای مـرگ بـیـا نـوبـتِ دیـدار رسـیـد زحمتِ خانه شدم بسکه زمین گیر شدم وقتِ شرمندگی از دخـترکی زار رسید بـاز هـم پـیـرهـن تـازۀ من خـونـین شد بـاز بـا پـیـرهـنِ تـازه پـرسـتـار رسـیـد ولی از بسکه نخوابید زِ بی خوابیِ من جانبِ بـستـر من دست به دیـوار رسید گرچه دلتـنـگِ تمـاشـای حسیـنم اما… چـشمِ زخـمیِّ مرا نیـمه شبی تـار رسید لابـه لای نَـفَـسم لـخـتـۀ خـون میبـیـنـم از همان روز که بر سینهام آزار رسید از همان روز که آتـش به سـراغـم آمد از همان روز که در بود و ستمکار رسید شعلهای حلقه زد و چادر من را سوزاند نـالـهای تا که زدم خـنـدۀ انـظـار رسید خویش را در پَسِ در جـمع نمودم شاید نرسد زخـم به محسن ولی انگـار رسید خـویش را در پَسِ در جـمع نـمودم اما در به من خورد و به او ضربۀ مسمار رسید |